۲۷پری
امروز رفتم بازارکرج خرید لباس کنم اخه ۵اسفند میرم خونه مامی جونم
خلاصه اول رفتم بی بی چک خریدم بعداز ۱ ساعت گشت وگذار دستشوییم اومدمسجدی پیدا کردم رفتم داخل یادبی بی چک افتادم وقتی تست کردم ۵دقیقه وایسادم دیدم فقط یه خطیهو یه پیرزن اومد هی در میزد منم تست رو گذاشتم تو دستمال وگذاشم تو جیبم نمیدونم چرا این کارو کرد وقتی خریدهام تموم شد خواستم پرتش کنم کفتم یه بار دیگه نگاه کنم دیدم یه خط خیلی خیلی کمرنگ معلومه رسیدم به خونه وقتی خبر رو به شو شو دادم کمی ناراحت شد گفت من که بیکارم دلم واسش میسوزه چطوری میتونه بازندگی ما بسازه گفتم خدابزرگه کلی حرف زدیم تا خوشحال شد به مامانم زنگید وخبروداد من نخواستم بگه گفتم بزار مطمئن شیم اما گفت هرچی میگم بزار ازمایش خون بدم میگه نه زوده بزار چند روز دیگه من دارم میمرم از اضطرابحالاباید صبر کنم واسم دعا کنین باردار باشم ایشالا همه تا عید مامان شن امیییین