دلم میخواد برم رو ی کوه وتا میتونم داد بزنم خدایااااااااا صدامو میشنوی دله من ومامان وخواهر مریضمونشکن بهم بچه بده بعدشم به خاطر همه ی غصه های این دوسال تامیتونم باصدای بلند گریه کنم به خاطر تنهایی مادرم به خاطر زمین گیرشدن خواهرم به خاطر بی کسی برادرم به خاطر غصه های خودمو شوهرم گریه کنم بگم آره من گناهکارم اما توبخشنده ای پس ببخش به من تا دل مادرم که آرزوی نوه داره وخواهرم که خودش عاشق بچه بود ولی روزگار زمین گیرش کرد وبعدشم شوهرش ترکش کرد روشاد کنم خدایا انکارنمیکنم که عاشق بچه هستم اما عجله ای دارم به خاطر دل مادروخواهروبرادرمه،فرزندمن روزنه ای واسه خونوادم که یادشون بیاد که مارو فراموش نکردی ومیتونیم بازم خوشحال بشیم پس...